چهارمین اصلاح
پنج شنبه 13/11/90 ساعت 7 آوینا وقت آرایشگاه داشت( برای بار چهارم) بعد از آرایشگاه هم قرار بود بریم خانه دوست همسری. زمانی که رسیدیم آرایشگاه شلوغ بود و یک آرایشگر جدید هم اضافه شده بود . آوینا توی بغلم بود که یکی از بچه ها زد زیر گریه از صدای گریه اون آوینا هم تحت تاثیر قرار گرفت و زد زیر گریه! زمانی که نوبتمون شد آوینا از بغل بابابش پایین نمی آمد و برخلاف دفعات قبل که بدون دردسر می نشست توی صندلی این دفعه حاضر نشد بشینه اسباب بازی دادن تا سرگرم بشه ، خاله سعی کرد حواسش را پرت کنه تا روی صندلی بشینه موفق نشدیم، تنها راه این بود که آوینا بغل همسری بشینه تا موهاش را کوتاه کنن عمو مسعود هم می گفت باید یه کاری کنیم بشینه توی صندلی و گرنه دیگه عادتش می شه. من به همسری گفتم می خوای بریم شنبه بیام فکر کنم الان آوینا رو مود نیست . عمو مسعود هم از خدا خواسته تایید کرد.
شنبه 15/11/90
عصری می خواستیم آوینا را ببریم برای اصلاح که فافا ( دختر خاله آوینا) اصرار که من هم با شما میام، گفتیم باشه شما هم تشریف بیارین. وقتی رسیدیم همسری گفت شما برین من دیرتر میام تا آوینا مثل دفعه قبل بهانه نگیره. وقتی رفتیم داخل دو نفری توی نوبت بودن آوینا را سوار سرسره و الاکلنگ کردم خیلی خوشش آمد وبعدم که باباش آمد نشستن روی صندلهای مخصوص بچه ها تا نقاشی بکشه وقتی که نوبتمون شد همسری رفت یک گوشه تا آوینا نبینش و مثل دفعه قبل بهانه نگیره که بغلم کن. عمو مسعود شروع کرد به اصلاح کردن موهای آوینا و به درخواست همسری حسابی کوتاهش کرد فقط آخرای کار آوینا برمی گشت تا قیچی را ببینه که یکی از خاله ها آمد براش cd سوسن خانوم گذاشتت تا حواسش پرت شه. بعد از اصلاح همسری گفت بریم یک عکس پرسنلی از آوینا بندازیم شاید یک موقع احتیاج بشه. اما برای عکس انداختن آوینا همکاری نکرد چون خیلی خسته شده بود. خلاصه به زور یک عکس ازش انداختن اما زمانی که چاپ شد دیدم لباس آوینا صاف نیست که به نظرم این بی دقتی عکاس را می رسونه . من زیاد از آتلیه عکاسی کوکی خوشم نیامد به نظرم دکورای جالبی برای عکاسی ندارن. دنبال یک آتلیه کودک که کارش خوب باشه می گردم.
آوینا قبل از اصلاح
آوینا در انتظار نوبت در آرایشگاه
آوینا پس از خوشگل کردن ( عکس پرسنلی که آتلیه گرفت)