آویناآوینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

آوینا فرشته کوچک ما

بیماری آوینا

1391/2/2 14:04
نویسنده : مامان آوینا
1,212 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 20/10/90

 ساعت حدو یک بعد از ظهر بود که مامان زنگ زد ، گفت : آوینا تب کرده چیکارش کنم . هم من و هم مامان تعجب کردیم چون آوینا  هیچکدام از علایم سرماخوردگی را نداشت مامان می گفت : قبل از اینکه بخوابونمش حالش خوب بود ولی وقتی بیدار شد تب داشت!

قرار شد مامان قطره استامینوفن بهش بده. میگم مامان من مرخصی می گیرم ، میام خونه می گه نه نمی خواد بیای؛ اما دلم طاقت نمی گیره و سریع میرم خانه همزمان با من باباش هم رسیده . مامانم می گه زنگ زدم بهت بگم نمی خوای بیای ولی تلفن را جواب ندادی تبش آمده پایین. عصر که می شه به باباش می گم بیا ببریمش دکتر می گه نمی خواهد این تب از اثرات دندان درآوردنشه. می رم سراغ نت سرچ می کنم ، می بینم نوشته بر خلاف تصور عوام کودک دراثر درآوردن دندان تب نمی کنه علت تب باید بررسی بشه که احتمالاً یک نوع عفونته. حالا هر چی من می گم دور و بریها قبول نمی کنن. شب که می شه دوستاش میان دیدنش ( دائیم و پسر دائیم و دخترش) که آوینا عاشقشونه مخصوصاً پسردائیم تا می بینش یک ذوقی می کنه که خدا میدونه!

نصف شب می بینم تب آوینا بالا رفته نه میزاره پاشورش کنیم نه میزاره حوله بزارم روی سرش دباره بهش قطره می دم و باباش می برش زیر شیر دستشویی پاها و دستاش را می شوره تا تبش میاد پایین.

چهارشنبه 21/10/90

صبح زنگ می زنم اداره و مرخصی رد میکنم تب آوینا دائم بالا و پایین می شه ساعت 10:30 زنگ می زنم به مطب دکتری که نزدیک خانه مامانم هست و برای شرایط اورژانسی که دکترش در دسترس نباشه می ریم سراغش هر چی زنگ می زنیم کسی جواب نمی ده نزدیک ظهر خود دکتر بر میداره می گه تلفن مطب دایورت کرده روی موبایلش ساعت 4:30 ببریمش. زنگ می زنم به همسرم و در نهایت تصمیم میگیرم ببریمش پیش دکتر خودش. اما داستان به همین جا ختم نمی شه وقت گرفتن از دکتر یک پروسه طولانیه قرار می شه همکار همسرم زنگ بزنه ببینه اصلاً امروز دکتر تشریف می بره مطب یا نه چون سیستم دکتر اینطوریه که حتی اگروقت داشته باشی باید زنگ بزنی ببنی دکتر آن روز میاد مطب یا نه چه برسه به اینکه وقت نداشته باشی در این صورت باید به منشیش التماس کنی تازه اگه دلش به رحم بیاد می گه خودم بهتون زنگ می زنم که البته احتمالش کمه که زنگ بزنه. خلاصه همکار همسری زنگ می زنه و منشی می گه دکترهست من هم سریع وسایلمون را جمع  کردم که تا همسری آمد سریع ببریم دکتر.  قبل از اینکه بریم دکتر خاله الی آوینا با دختر خاله اش از بازار آمدند و یک جعبه  hello kitty که هم آینه داره و هم کشو می شه برای جای گلسر استفاده کرد براش خریدند .

همسری میاد و سریع آوینا را می بریم دکتر وقتی می رسیم خوشبختانه هیچ کس توی مطب نیست. منشی می پرسه وقت داشتین همسری می گه وقت قبلی که نه، ولی دخترم تب کرده من چون جلسه بودم همکارم زنگ زده و وقت گرفته اسم همکارش را می پرسه بعد میگه اتفاقاً من اسم این آقا را یادداشت کردم تا اگر هم آمد اجازه ندم بره داخل چون من می گم وقت نداریم اما ایشون می گه باشه من میام خلاصه همسری منشی راراضی می کنه می گه بشینین بین مریض می فرستتون داخل دکتر ساعت 4:30 میاد و خوشبختانه چون مریض نداره اولین نفر می ریم داخل. موقع معاینه اینقدر آوینا جبغ و داد می کنه که علاوه بر همسری که بالاسرش وایساده و کمک دکتر می کنه من هم میرم کمکشون . دکتر گفت که ته گلوی آوینا ترشح می بینه . سه تا شربت تجویز کرد. یکی آمو کسی سیلین 250 که پودری هست دومی دیفن هیدرامین که گفت درصورتی که تب داشت بهش بدین و سومی را یادم نیست چی بود. سر راه داروهای آوینا را گرفتیم و رفتیم خانه. دارو خوردن آوینا مصیبتی بود همسری بغلش    می کرد و دست و پاش را می گرفت من هم سرنگ دارو خوری می ریختم داخل دهانش اینقدر گریه می کرد دل آدم کباب می شد. نصف شب دوباره آوینا تب کرد.

پنج شنبه 22/10/90

با اینکه دکتر گفت دیفن هیدرامین وقتی تب کرد بهش بده آوینا در طول روز حالش خوبه اما شب که میشه تب می کنه امشب دوباره تب کرد و چون نمیزاره پاشورش کنیم یک ملافه را چهار تا کردم پهن کردم کف هال یک لگن آب کردم آستاین هاشو زدم بالا میگم آوینا بیا آب بازی تا راضی شده دستش را فرو کنه توی لگن تا تبش آمد پایین.

جمعه 23/10/90

صبح که خاله الی زنگ زد حال آوینا را بپرسه بهش گفتم شب که می شه آوینا تب می کنه گفت تا سه روز تب برش را بده تا دیگه تب نکنه البته خودم هم به این نتیجه رسیده بودم.

عصری رفتیم بازی و اندیشه تا برای آوینا اسباب بازی بخریم . خوشبختانه یکی از فروشندها ، یه دختر جوانی بود که اطلاعات بالایی داشت به قول همسری کارشناس اسباب بازی بود . اسباب بازیهای جالبی داشت که البته بیشتر بازیهای فکری بود ما هم به خاطر این رفته بودیم . ماحصلش شد یک بسته مکعب 12 تایی که بوسیله آن بتونیم رنگ اصلی زرد، قرمز، آبی و یک رنگ ترکیبی یعنی سبز را یادش بدیم.

دیگه اینکه بتونه مکعب ها  روی هم بچینه یا اینکه مکعبه ها ار روی هم بچنیه و با یک توپ بزنه خرابشون کنه. یا اینکه مکعب ها را داخل سطلی بریزه و بیرون بیاره تا مفهوم داخل و خارج را یاد بگیره و ...

علاوه بر پازل یک بازی فکری دیگه گه از محصولات پلن تویز هست را براش گرفتیمshape& sort it out  که باید یاد بگیره هر شکلی را داخل جای مخصوصش بزاره البته خودش باید به این نکته برسه نه اینکه ما بهش بگیم چی کار کنه، این اسباب بازی را زمانی که به ما معرفی کردند قیمتش 22 یا 24 هزار تومان بود در شش ماه شده 38 هزار تومان البته روش زده بود 33800 تومان که صندوق داره گفت قیمت قبلبیشه اما همسری گفت تخفیف بدین همون قیمت روش داد در ضمن سه تا سی دی هم خریدیم 1- چشم چشم ، دو ابرو 2- بازهای آوایی3- ترانه های کوچولوها.

شنبه 24/10/90

امشب یعنی نیمه شب شنبه خدا را شکر آوینا دیگه تب نکرد. بچه ها شیشه شریت را که می بینه فرار  می کنه. آوینا روز تولدش تونست برای یک لحظه بیاسته، الان بلند می شه و می ایسته و چون هر وقت ایستاده من تشویقش کردم و براش دست زدم الان تا می ایسته به دورو برش نگاه می کنه تا همه براش دست بزنن و خودش هم شروع می کنه به دست زدن امروز تونست یک قدم هم بدون کمک راه بره

 

سی دی ها

shape& sort it out  محصول پلن تویز

مکعب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)