آویناآوینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

آوینا فرشته کوچک ما

مامانی و آوینا (قسمت اول)

1392/8/12 15:59
نویسنده : مامان آوینا
1,484 بازدید
اشتراک گذاری

آوینا به معنای حقیقی عاشقه مامانمه البته  به نظر من طبیعی هست چون مامانم واقعا برای آوینا زحمت کشیده و خیلی دوستش داره و هواش را داره.

وقتی آوینا را باردار بودم کم و بیش ، بیشتر  خانه مامانم بودم وقتی هم که دکتر گفت سر کار نرو و استراحت کن ، مامانم گفت بیا اینجا من خیالم راحتتره و من از اول مهر تا  تولد آوینا آنجا بودم بعد از تولد آوینا هم که بازم رفتم خانه مامانم ، مامانم و بابا می گفتن اینجا باش تا آوینا کمی جون بگیره بعد برو و این بعد برو شد دو روز مانده به عید سال 90 هیچ وقت روزی که می خواستم برم خو نمون یادم نمی ره من گریه می کردم مامانم هم گریه اش گرفته بود شاید با خودتون بگید چقدر لوسه ولی باور کنین دست خودم نبود. جالب اینجاست که وقتی بعد از این همه مدت که برگشتیم مادر همسرم گفت: حالا می موندین کمک  مامانت می کردی . من داشتم آتیش می گرفتم، گفتم ما جز زحمت کار دیگه ای نداریم برای مامانم. خدا شاهده چه دوران بارداریم چه بعدش یک کاسه آب دستم نداند آن وقت انگار یه چیزی هم طلب دارن. وقتی هم که مرخصی زایمانم تمام شد مونده بودم که چی کار کنم ؟ نرم سر کار یا آوینا را بزارم مهد که باز هم مامانم گفت : من نگهش میدارم و چون فاصله خونمون تا خانه مامانم زیاد بود و محل کار من میشه گفت دور بود به خانه مامانم اما  به محل کار سروش نزدیک بود این شد که ما رفتیم خونه مامانم بعضی وقتها آخر هفته یعنی چهارشنبه عصر می رفتم خونه یک سری می زدیم ، خونه را تمیز می کردیم باز جمعه عصر برمی گشتیم گاهی اوقات هم آخر هقته هم نمی رفتیم یکسال برنامه من همین بود .واقعاً نمی دونم چه جوری جبران کنم ؟  بعد از یکسال که اوضاع محل کارم بهم ریخت  مدیری آمد که به معنای واقعی کلمه هیچی بارش نبود و همش دنبال یک فرصت بود که یک جوری نیروهای قدیمی را  برداره ونیروهای خودش را جایگزین کنه یه جلسه تشکیل داد که من می خوام سنواتتون را با شما تسویه کنم . نمی خواهم دینی از شما به گردن .... باشه( توضیح اینکه اداره ما دولتی نبو د و نیمه خصوصی بود و به دو صورت نیرو جذب می کرد 1- نیروی ثابت و نیرو قرار دادی. نیرو ثابت سنواتش را بجای اینکه آخر سال باهاش تسویه کنن تا زمان بازنشستگی یا زمانی که خود فرد دیگه تمایل به همکاری نداشت سنواتش را طبق آخرین حقوق دریافتی محاسبه می شد ولی نیروهای قراردادی در پایان قرارداد یک سالشون سنواتشون دریافت می کردند. حالا  ایشون می گفتن شما دو راه دارین یا باید بیان تسویه کنین یا اینکه برین تازه لطف کرده بودن به کسانی که می خواستند برند سالی دو ماه و نیم حساب می کردن با بیمه بیکاری یا سه ماه بدون بیمه . علاوه براین پدر شوهرم به اصرار خانومش تصمیم گرفته بود که  خونه اش را خراب کنه و بسازه و ما باید از آنجا بلند می شدیم  با پولی که ما داشتیم نمی تونستیم خونه بخریم باید جایی را اجاره می کردیم تا اینکه یکی از همکارای سروش بهش پیشتهاد داد که با این پولت می تونی توی یکی از شهرهای نزدیک تهران خونه بخری اولش من مخالفت کردم گفتم محاله من بیام آنجا ، اما مامانم  بهم می گفت بهتره که بری مستاجری اینجوری زودتر می تونین خونه دلخواهتون را بخرین منم دیدم در حال حاضره این کار بهترین گزینه هست. ما موفق شدیم خونه بخریم ولی قیمتها بالا رفته بود و از طرفی با اینکه از خونه جدید تا خونه مامانم 30 تا 40 دقیقه بیشتر طول نمی کشید ولی باز به محل کارم دور بود درضمن مساله مهمتر نگهداری آوینا بود  چون دیگه نمی خواستم به ما مانم زحمت بدم واگه می خواستم بزارم مهد باید جایی می ذاشتم که یا به محل کار من یا سروش نزدیک باشه  و از همه مهم تر روانشناسها می گن بهتر بچه ها قبل  از سه سالگی به مهد کودک نرن و اگر مادر مجبوره بره سرکار بهتر مادربزرگ یا یکی از نزدیکان از بچه نگهداری کنه خوب من اگه من می خواستم بازم آوینارا پیش مامانم بزارم یا باید مثل سال قبل آنجا می موندیم یا اینکه کل روز را در رفت و آمد بودیم از طرفی پولی که اداره به عنوان سنواتت می داد برای خرید خونه لازم بوداین شد که من تصمیم گرفتم عطای کار کردن را به لقایش ببخشم. همیشه صبحهای زود که می رفتم سرکار دلم برای بچه های کوچک می سوخت که یا توی بغل مامانشون خواب هستند یا هنوز خواب آلود هستند و بهانه میگیرن توی سرما و گرما روی کول مادره باید برن مهد از همه بدتر مادره همه باید وسایل خودش را به دوش بکشه همه بچه و وسایلشو و هم دل شور بزنه خدا کنه وقتی می رسه مهد بچه بدون دردسر بره تو و بهانه نگیره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نارنجدونه
12 آبان 92 23:18
مامان ریحان
22 آذر 92 1:06
سلام تولدت مبارک ایشالا 120 ساله شی با دختر من هم سنی و فقط یه روز با هم تفاوت سنی دارید