آویناآوینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آوینا فرشته کوچک ما

می می پر

1391/11/29 17:25
نویسنده : مامان آوینا
1,533 بازدید
اشتراک گذاری

 

گاهی اوقات ترس از عواقب انجام کاری موانع از انجام دادنش می شه.

مثل من که با خودم فکر می کردم وقتی می می( به قول آوینا) را ازش بگیرم حتماً با بدخلقی و بهانه گیریهای آوینا مواجه می شم، چون این اواخر هر وقت بهانه می گرفت یا گریه می کرد فقط با می می ساکت می شد در نتیجه پروژه گرفتن می می در نظرم مثل یک غول شده بود. تازه این وسط مامانم و داییم (معرف حضورتون هست عشق آوینا) می گفتن چی کارش داری بزاره بخوره، اما دلم راضی نمی شد تا اینکه:

مکان: خونه: مامانی

زمان : 7 دی ماه سال هزار و سیصد و نود  و یک ساعت 4:15 بعدازظهر

عصر بود من و سروش آوینا را برده بودیم توی اتاق تا یه کم بخوابه ، داشتیم باهاش بازی       می کردیم ، آوینا حسابی هیجانزده شده بود می خندید در ضمن می می هم توی دهنش بود یک دفعه دوز هیجانش زد بالا همانطور که می می توی دهنش بود یک دفعه می می را کشید در نتیجه سر می می کندشد توی دهنش موند دسته اش هم توی دستش بود. آوینا هم می گفت می می خراب شد، من هم گفتم دیگه می می نداری. سروش هم گفت دیگه براش نمی خرم تا از سرش بیفته.

چند دقیقه بعد سروش آوینا را بدون پستانک خوابوند. البته نا گفته نماند که آوینا حسابی بهانه گرفت و می می کرد ولی بالاخره خوابید. شب هم مهمانی بودیم بعد از نماز آماده شدیم که بریم آوینا هم که عادت داشت توی ماشین می می بخوره و بعدش هم معمولا خوابش می بره یه کم غر غر کرد و بالاخره خوابش برد ( آوینا معمولاً وقتی سوار ماشین می شه خوابش می بره). وقتی داشتیم برمیگشتیم نزدیک خانه مامانم یک داروخانه شبانه روزی هست که معمولاً از آنجا برای آوینا پستانک می خریدیم، سروش گفت می خوای برم یک پستانک بخرم می ترسم شب بی قراری کنه نزاره مامان وبابا بخوابن ، رفت داروخانه وقتی برگشت ، گفت: پستانک نداره ، تموم کرده، خلاصه آمدیم خانه سروش آوینا را خوابند بدون پستانک غر می زد مامان هم می گفت گناه داره براش می خریدی، یا اگه پستانکی داری که کمی پاره شده حالا بهش بده تا راحت بخوابه اما ما گفتیم نه دیگه بزار ترک کنه، خلاصه آوینا بالاخره خوابید، فرداش هم یه کم بهانه گرفت اما کم کم عادت کرد و دیگه سراغش را نگرفت. خدایی بیشتر از سه روز طول نکشیدترک کردنش . بعد از ترکش هم یکبار پستانک عروسکش میک زد ولی دیگه از سرش افتاد. خدا را شکر که این مرحله  را به راحتی پشت سرگذاشت .قلبماچتشویق

آخرین می می بی سر آویناقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهام مامان آوینا
7 اسفند 91 14:20
افرین به دخمل نازنین که به راحتی ترک کرد... امیدوارم تو پروژه پوشک گیری هم زیاد اذیت نشید.... من که از حالا غصه اونموقع را دارم...


آی گفتی! من هم عزای اون روزا رو دارم و آب . آبکشی
بعد از عید دیکه باید شروع کنم. د


بانو
24 اسفند 91 15:08
یادمه من دیگه پستونک نمی خوردم... اما خواهرم (تای قولم) می خورد... یه بار که با مامانم رفته بودیم حمام.. من از حرصم پستونکش روانداختم تو چاه حمام.. (حمام قدیمیا دیگه)... اینقدر گریه کرد... ولی دیگه همون شد... دیگه نخورد...


عزیزم خوشحالم که به ما سرزدی. با یک اقدام ضربتی کار مامانت را راحت کردی
نرگس مامان باران
1 فروردین 92 11:07
سلام عزیزم سال نو مبارک امیدوارم سال جدید سالی پر از خنده و شادی براتون باشه دوستتون دارم

سال نو شما هم مبارک انشالله سالی سرشار از خیر برکت داشته باشین