واکسن 18 ماهگی
22خرداد آوینا 18 ماهش تمام می شد. می خواستم براش کیک پزم که نشد. یک کیک کوچولو براش گرفتیم . شب هم دوستاش آمدند و چند تا عکس یادگاری ازش گرفتیم.
23 خرداد مصادف بود با واکسن 18 ماهگی آوینا. برخلاف دفعات قبل که سروش هم همراهمون بود این دفعه نمی تونست بیاد. صبح که آوینا بیدار شد صبحانه اش را دادم و به آوینا گفتم : الان می خوام با هم بریم بیرون! مامان هم می گفت عجب بیرونی هم می خوای بچه را ببریش . قبل از رفتن قطره استامنیوفن را دادم خورد و بعد رفتیم انیستیتو پاستور برای ترزیق واکسن. این بار خانومی که واکسن را تزریق می کرد بسیار بداخلاق بود. گفت : سریع شلوارش در بیار بیا بشین ! واکسن را باید یکبار به دستش و یکبار هم به پاش می زد. گفت محکم دستش را نگه دار، دستش تکون نخوره. آوینا هم انگار انرژی منفی های خانومه را دریافت کرده حسابی بد قلقی می کرد خلاصه واکسن را ترزیق کرد و آوینا هم اتاق را گذاشت روی سرش البته نزدیک بود من باهاش بزنم زیر گریه چون تا حالا اینجوری گریه نگرده بود حتی موقعی که نوزاد بود و برای تست بیلی روبین ازش خون می گرفتن صداش در نمی آمد. البته قبل از آوینا یک بچه تزریق داشت که زد بود زیر گریه آوینا هم تا دید اون گریه می کنه باهاش همراهی کرد. موقع تزریق واکسن به پاش هم گفت پاش را بزار بین پاهات و محکم نگه دار که باز هم پروسه قبل تکرار شد. بعد هم گفت : روز اول کمپرس آب سرد و روز دوم هم کمپرس آب گرم براش بذار و تا دو روز هم هر شش ساعت یکبار قطره استامنیفون بده.
وقتی آمدیم خانه هم هر کاری کردم آوینا بخوابه ، نخوابید و شروع کرد به ورجه ورجه کردن و بهم ریختن سبدهای آشپزخانه ، من هم همش نگران بودم که الان پاش درد می گیره. خدا را شکر زیاد اذیت نشد, فقط موقع تعویض اگه دستم می خورد به پاش دلش از حال می رفت.
به نظر من بی دردسرترین واکسن، واکسن یک سالگیه که اصلاً بچه تب نمی کنه .